چهارشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۷
اول: خدا وودی آلن را نگه دارد برایمان. کمدی رومانتیک، یک قدری س ک س ی ( می گن فیلتر می شیم راست می گن؟) و یک مکعب عشقی معرکه. بله قربان دوره مثلث عشقی گذشت...خیلی از نماهای فیلم فلو شده اند. مهم نیست. بازی ها معرکه اند. مگر فیلم خوب چه می خواهد چر فیلمنامه و کارگردانی حسابی. بازی های خوب. موزیک عالی و در این مورد لوکیشن های آب از دهان جاری کن... بله بارسلونا یکی از بازیگران فیلم ویکی کریستینا بارسلونا است. خودش در نقش خودش. دوم: دوربین که می لولد لای ساختمان های گائودی ناچاری از اینکه یاد حرفه: خبرنگار بیفتی. اما این فیلم آنقدر مفرح است که زودی یادت می رود.
سوم: گفتم مفرح...این گونه از سینما متاسفانه رو به انقراض است. فیلم هایی که روان اند و خاطر آدم را مکدر نمی کنند. حرفشان را می زنند ( اگر داشته باشند... واقعا اصراری نیست). می خندانندت. سرگرمت می کنند. هوای شعورت را دارند که بهش بر نخورد. اما بدون درد و خونریزی.
چهارم: یک چیز در فیلم های وودی آلن رو خیلی دوست دارم. این نکته به خودی خودش برای همه فیلم های دیگه نقطه ضعف محسوب میشه. همه آدم ها فیلم هاش وقتی دهنشون رو وا می کنن مثل وودی آلن حرف می زنن. یهو همشون کوتوله و دماغ گنده می شن. بعد خوب اسکارلت جوهانسون به انگلیسی بگه یه حرفی. اما پنه لوپه کروز هم وودی آلن میشه موقع گفتن دیالوگ های وودی آلن. اون هم به اسپانیایی
پنجم: پنه لوپه کروز توی فیلم های انگلیسی زبان مزخرفه ولی وقتی نقش اسپانیایی بازی می کنه بخصوص اگه توی خود اسپانیا هم باشه فوق العاده است.
ششم: فقط کاش خود وودی آلن راوی بود.
سروش
۱۰:۳۳ قبلازظهر
|