مي خونمشون   
 آرشيو    
 


سه‌شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۷  

پیر است. تکیده تر و کوچک اندام تر از آنی است که فکر می کردم. کت و شلوار قهوه ای اش با پیراهنی که دکمه یقه اش را هم بسته است و آن کلاه شاپو ریز نقش تر می نمایاندش. شوخی می کند. شوخ طبعی اش ممکن است بی مزه به نظر بیاید. اما سالن پر از طرفدارانش است که برای بی مزه ترین شوخی اش ضعف می کنند.
- آخرین باری که روی صحنه بودم ۱۴-۱۵ سال پیش بود. آن موقع فقط ۶۰ سال داشتم. کودکی با رویاهای احمقانه...
راست می گوید.
با Dance me to the end of love شروع می کند. اجرایی بی نظیر و تمام و کمال. بدون عجله و سر فرصت. بند فوق العاده ای همراهی اش می کند. شارون رابینسون هم که Ten New Songs رو با هم کار کرده بودند جزو وکالیست هاست. تقریبا هر آهنگی را که از لنرد کوهن دوست داشتم خواند. غیر از یکی دوتا که با عقل هم جور در می آمد. به هر حال جای Famous Blue Raincoat هم در اجرای زنده نیست. دوربین را جا گذاشتم. با وجود دلخوری بانوی اولم ته دلم خوشحالم. دلم نمی خواهد وقتم را با عکس گرفتن تلف کنم. بانوی اول هم به دلیل مشابه زیاد پاپی قضیه نمی شود. روی صحنه بزرگ و ساده لنرد کوهن با هر آهنگش مچاله می شود. آنوقت کوچک تر از پیش به نظر می رسد. هر ده دقیقه یک بار تمام بند را معرفی می کند و پیش هر کدام که سولو می نوازد یا می خواند با کلاه به سینه چسبانده تعظیم مختصری می کند.
با اجرای Hallelujah و Anthem سالن به هوا می رود...
بسا که من بسیار باید بسپارم راه
بسیار عهد باید که بدان وفا کنم.
تو ولی رها می کنی همه را
تا زنده بمانی
به ژرفای یک هزار بوسه ...

اگر شرابی پیدا می شد که یک هفته بعد از نوشیدنش مستت کند اجرای زنده لنرد کوهن را با آن مقایسه می کردم. حالا فکر می کنم با تکرار کردنش و گفتنش می توانم و می باید که در حافظه شنی ام زنده نگاهش دارم. آن موقع دلم نمی خواست با گفتن از آن از لذتش کم کنم ولی حالا تنها راه ثبت جسته و گریخته جزییاتش همین است. ولی هیچ به خاطر نمی آورم.

می خواند
So you can stick your little pins in that voodoo doll
Im very sorry, baby, doesnt look like me at all
Im standing by the window where the light is strong
Ah they dont let a woman kill you
Not in the tower of song
و بعد می گوید

anywhere else...

جایی نخوانده ام که گفته باشد اما می دانم که ترانه را پویا می داند. اجرا های زنده اش با اجرا های ضبط شده و با یکدیگر متفاوت اند. ساز بندی ها. تک مضراب ها. خنده های رندانه میان آهنگ ها...
فروتنی اش شکی نیست که مصنوعی است. خودش می داند. اما نه از آن نوع که من می دانم که بزرگم و می نمایم که بسیار کوچکم. بل از آن نوع که در هفتاد و پنج سالگی دیگر فرقی نمی کند چقدر بزرگی یا کوچک...

And all the bridges are burning that we might have crossed
But I feel so close to everything that we lost

خوب دیگر. این نه گزارش است نه نقد. قربان صدقه رفتن است ناشی از هیجان زدگی دیر هنگام یک نفر کنسرت رفته ی لنرد کوهن.

نه عکسی ازش لینک می دهم نه سایتی... راستش حوصله ندارم. می خواهم بگویم هر کسی که شک دارد که لنرد کوهن شاعر و ترانه سرای محبوبش نیست چیزی از دست نداده است. نه صحنه باشکوهی است نه فیلی هوا می شود. شعر خالص است و موسیقی ای که آن را شایسته است.
ضمنا اهمیتی نمی دهم که راجع به لنرد نوشتن آنچه لیونارد می شناسیم چه فکر می کنید. وقتی خودش خودش را اینجوری صدا می زند ما چه کاره ایم.

سروش ۱۱:۲۱ قبل‌ازظهر