یکشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۶
پیتزای قرمه سبزی

بدینوسیله اعلام می کنم که آقای پویا از این که به شهر ما سرنزدند به پاچه شان شد... و اما بعد. بسیار خوشمان آمد که آقایان کیوسک از زیر زمین در آمدند و رفتند آمریکا که حالا هم بتوانند بیایند تورنتو و در یک مکان پکیده ای به اسم اپرا هاوس که بیشتر به این کلاب مخوفی که دو تا دخترای فیلم مالهالند درایو بدانجا می شوند شباهت داشت اقدام به برگزاری کنسرت نمودند. ( به یابنده ابتدای جمله فوق یک دستگاه جایزه داده می شود) دیشب بود که رفتیم این کنسرت را دیدیم. البته اولش یک موجود چتی به اسم برزین که دلش می خواست همه آهنگ هایش مثل اون آهنگ Us and Them پینگ فلوید باشد را به زور بهمان قالب کردند که ای ... تحمل کردیم. بعدش اما این گروه مورد علاقه مان به روی سن آمد و ما فهمیدیم که خوب بلندند موزیک اجرا کنند. نا گفته پیداست که توانایی آهنگ خوب نوشتن و خواندن با اجرای روی صحنه کمی تا بسیار متفاوت است. آهنگ بی تربیت همانطور که انتظار می رفت با استقبال ( و تکمیل جا های خالی موجود در آهنگ) از سوی تماشاگران مواجه شد. جایتان خالی با صدای بلند قاطی ۸۰۰ نفر آدم به زبان فارسی فحش خواهر و مادر دادن لذتی دیگرگون داشت ... همی ( این همی می طلبید جان شما)نکته دیگر هم ویدیو های خوب احمد کیارستمی برای گروه کیوسک بود که روی پرده پخش می شد. حالا ما که تازه وارد و تازه کاریم و زود است که اقدام به کارشناسی ایرانیان مقیم تورنتو کنیم اما نمی فهمیم چه صیغه ای است که با این لهجه های ... تخیلی تان با هم به زبان انگلستانی اختلاط کنید؟؟؟ یعنی واقعا زبانی که بهش مسلط تر هستید همینه؟ یعنی این ته ته قابلیت ارتباط زبانی تان است دیگر ... نه ؟ خوب اگر این است که اوضاع خیط می باشد. ولی کلا حکایتی است دیگر ... همان پیتزای قرمه سبزی. راستی یک نکته ای. فقط اینجا پت پستچی زن و بچه دارد یا اینکه جدیدا دست بالا زده برای خودش ؟؟؟ باری... بر می گشتیم از کنسرت کیوسک سر راهمان دیدیم مردم صف کشیده اند جلوی رد کاریت جشنواره فیلم تورنتو و هی جیغ می کشند. پنداری برد پیتی چیزی رد شد. بعد یاد جشنواره خودمان افتادیم. فلش بکی زدیم و یادمان افتاد که یک سال شایع شد که جابر عناصری ( یک پیرمرد فرهیخته ای ! که مو و ریش بامزه ای داشت و مثل جعفری شیره می ماند)را گرفته اند و موهایش را تراشیده اند. یک سال هم با یک تعداد دختر و پسر به صورت مختلط از سینما عصر جدید سوار بر یک پیکان قراضه متعلق به یکی از دوستان بر می گشتیم و نصفه شب هم بود. میدان فلسطین ماشین ها را می گشتند. او ن رفیق صاحاب ماشین یک مشت اسکناس و سکه تپوند روی داشبورد ماشین و تظاهر کرد مسافر کشه و رد شدیم. یادش به خیر. آره خلاصه دلم جشنواره خواست. امسال که وسعمون نمی رسید. سال دیگه ... راستی رفیقتان ( محسن نامجو را می گویم) هم که از زیر زمین خارج شد و رفت خارج. انشاالله تعالی دیگر خودش کنسر می گذارد تا دیگران برایش اقدام به جمع آوری اعانه نکنند. ظاهران اعانات آنقدر بود که بتواند خرج جلای وطن را در بیاورد.
سروش
۱۱:۳۹ قبلازظهر
|