مي خونمشون   
 آرشيو    
 


یکشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۵  

از ارمنستان با عشق یا قاراپیت اونی که توی ترومپتت ر...ده بود اومده
اسم دوم این پست را با لهجه ارمنی بخوانید. حوصله کردم آخر پست حکایتش را هم می نویسم. گیرم که تکراری باشد.
در سفر لایتی که کشوربه ارمنستان و عمدتا شهر ایروان و اطرافش داشتیم درس های تاریخی فراوانی را فرا گرفتیم
اول اینکه در پای یک معبد 2000 ساله مهر پرستی اینچنین توضیحاتی را شنیدیم
این معبد میتر را تیرتات سوم پادشاه ارمنستان برای همسرش خسرودوخت ملکه ارمنستان ساخت . میتر پرستی یکی از مذاهب باستانی ارمنستان می باشد.
سوال من : میتر چیست؟
جواب لیدر: نمی دونم.
همین است دیگر. وقتی فیلم کورش کبیر در پاکستان ساخته می شود و دولت ایران هر گونه پیشنهاد همکاری بریا ساخت این فیلم را رد می کند، وقتی شهریار ( که حالا خیلی هم باهاش حال نمی کنم) ظاهرا درجمهوری آذربایجان بیشتر تحویل گرفته می شود، وقتی که مولانا که اساسا بچه مشهد مقدس بوده ! ترک استانبولی قلمداد می شود ( آخه یکی نیست بگه مادر... استغفرالله ... آدم نا حسابی اگه راست می گی یه بیتش رو فقط رو خونی کن به فارسی ) لابد تیرداد هم پادشاه ارمنستان می شود و مهر پرستی هم ...
خوب اصولا دندمان نرم که بود حالا بیشتر هم.
نکته جالب دیگر این بود که ظاهرا حتی خدایان یونانی مانند زئوس و هرمس و اینا هم خراجگذار مهر و آناهیتا و اینا بوده اند. چرا که معبد فوق الذکر عینا این منزل خدایان روی تپه خاکی المپ بود.گیر ندهید دیگه بابا منظورم سبک هلنی است . اما نقش و نگار های گیاهی اش غیر هلنی بود.
دیوانه ها منوی رستوران هایشان کم کم 50 صفحه بود. نمی دانم آشپزهایشان در مطبخ چه می کشند طفلکی ها.
اطعمه را بی خیال ... اشربه را دریاب ( این مهم ترین درس تاریخی است که آدم همانکاری را خوب بلد است باید انجام دهد. ارمنی ها هم واقعا در خوردنی و نوشیدنی قدر عمل می کنند . مثل ایرانی ها که متخصص لاف زنی هستند و گنده گویی)
و اما حکایت...
می گویند راهپیمایی 13 آبانی چیزی بوده یکی از هموطن های آذری مان در همان محله های ارمنی نشین تنگش می گیرد. لاجرم در خانه ای را می زند . پیرزنی ارمنی در را باز می کند . این بابا از او اجاز میگیرد که از دستشویی استفاده کند
( با لهجه ارمنی) در دوم سمت چپ
این رفیق ما هم می رود در را باز می کند می بیند که به ! تمام سرویس دستشویی از طلا و نقره است . با لذت فراوان قضای حاجت میکند و میرود. چند روز بعد دوستش که این قصه را می شنود اصرار می کند که آنجا را ببیند. به در خانه می روند و در می زنند. پیرزن تا در را باز میکند فریاد می زند قاراپیت قاراپیت بدو بیا اونی که توی ترومپتت ر..ده بوده امومده دم در.
پانوشت : بی مزه بود خودم می دونم ولی پاکش نمی کنم.

سروش ۱۱:۵۶ بعدازظهر