مي خونمشون   
 آرشيو    
 


دوشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۳  

شاعر پیر
مردی با انگشتانی از ریخت افتاده
از فرط قلم قشردن و بر کلید کوفتن

حاصل عمرش جز کاغذ هیچ نبود
کاغذ هایی که در واپسین لحظات
شاعر آنها را همانطور که در آغاز بودند
بیشتر دوست می داشت

شاحه هایی سبز بر تارک درختان

سروش ۱۲:۱۵ بعدازظهر