مي خونمشون   
 آرشيو    
 


دوشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۲  

اولین سینما بدون دکتر. جاش خالی می زنه حسابی .
پیشگویی های این یارو مرتیکه شاپرکی

خانم المیرا می گه که خوب بود. من باهاش موافقم . آقای پویا می گه ولی آخرش که چی ؟ با اونم موافقم . مهم تر از همه چی برای من رابطه ساختار و داستان بود که ( تعریف از خود نباشه ) خیلی شبیه فیلمی که من ساختم ( البته با ایلا) بود. نه جدی می گم . فرم روایت نیمه گسسته و مبتنی بر ایجاد اپیزود های فرضی با استفاده از دیزالو یا مثلا نوع افکت های صدا , ریتم فیلم و نحوه نشون دادن موضوع مرموز داستان نمونه های این تشابه هستن . درمورد داستان هم از دو نظر کلی ترکیب توهم ذهن بیمار با واقعیت های ورای تصور , همینطور ایده کلی که از ندیدن و ندانستن است که وحشت واقعی بوجود می آد هم نقاط مشترک مفهومی ای بود که به نظر من اومد.
اگه دچار توهم شدم از اونایی که هر دو فیلم رو دیدن خواهش می کنم که قبل از اینکه سر از تیمارستان در بیارم بهم بگین .


پ.ن . واااااااااااااااااااااااااااااای که چقدر دلم می خواد که یه فیلم دیگه بسازم .
پ.ن. 2. همشهری چی شد فیلمت ؟

سروش ۶:۰۷ قبل‌ازظهر