مي خونمشون   
 آرشيو    
 


یکشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۲  

اول سمت چپ را نگاه کرد. بعد سمت راست را . تا نصفه خیابان رفت و بعد پشت سرش را نگاه کرد. منظره ای که می دید خیلی وسوسه کننده بود . یک اتوبوس بزرگ توریستی داشت نزدیک می شد. کمی شک کرد. اتوبوس خیلی مطمئن بود. اما بی ام و مدل ایکس فایو هم که از روبرو می آمد خیلی تحریک کننده بود. و.قت زیادی برای فکر کردن نداشت . ممکن بود این فرصت و تر کیب زمان و مکان تا مدتها تکرار نشود. خوب بله . آنقدر ها هم از زندگی سیر نشده بود که خودش را هر طور شده از آن راحت کند. همیشه کیفیت برایش مهم بوده . از طرفی کمال گرایی اش اجازه نمی داد که با بی ام و ریسک کند . چون به هر حال احتمال زندم ماندن در برخورد با بی ام و بیشتر بود. از طرف دیگر هم بی ام و چیزی نبود که بی اعتنا از کنارش بگذرد.
من و من کرد . در نهایت محافظه کاری ذاتی اش غلبه کرد و اتوبوس را با آغوش باز در یافت.

شما بودبد کدام را انتخاب می کردید ؟

سروش ۱۱:۵۲ قبل‌ازظهر