مي خونمشون   
 آرشيو    
 


شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۲  

از هواپیما که پیاده شدم یاد گرمی یک لایه از پوستم را در کسری از ثانیه به خاکستر تبدیل کرد.
قیافه دو تا فرنگی که جلوی من از پله ها پایین می رفتند دیدنی بود . گمونم سانتی گراد حالیشون نشده بود . چون کاپیتان گفته بود 48 +
تاکسی های فرودگاه دو جور بودن . کولر دار و بی کولر. بی کولر رو سوار شدم. تجربتی بود در خور . به هر حال یه محل تولدی توی شناسنامه مون نوشته شده ... نه؟

قربون شکل ماهت برم . روتو از من بر نگردون. هر بار که با تو رو در رو می شوم انگار که نسیمی خنک بر من می وزه . هی یه نیگا می ندازه بعد روشو به چپ می گردونه و من می میرم. باز روش به روم میفته و زنده میشم بعد دوباره به راست و من می میرم . همینه دیگه. کولر گازی 24000 .

عرض شود که زاینده رود کیه ؟ پشمینه رود کدومه ؟ یانگ تسه کیلو چنده ؟ کارون رو در یابید .

بازار عربا ( همون عرب ها ) جای دیدنی ایه . اگه طاقت بوی ماهی و میگو و کله پاچه نپخته رو ندارین از خیرش بگذرید.

دیگه همین .


سروش ۲:۳۹ بعدازظهر