مي خونمشون   
 آرشيو    
 


یکشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۲  

می تونم تصور کنم که کلاه بره رو تا روی چشماش پایین کشیده یقه پالتوش رو ( نمی دونم هوا اونجا هنوز سرده یا نه )و در سرزمین موعود خاطره جمعی یک و چند نسل قبل قدم می زنه . میدان سرخ . پنداری راسکولنیکوف .نمی دونم خبر داشته که الان مهم ترین پدیده ها توی روسیه یه زوج لزبین خواننده وقاچاق پلوتونیم هستن یا نه .مسکو پر از کلیسا و قصره . با گنبد های عجیب که مثل گنبد های توی کتاب هزار و یک شب و کارتون سندباده . تو کتابا دیدم . زیاد از کلیسا ها خوشم نمی آد . همشون مثل همن . قصر ها هم همینطور. آدم ها ولی فرق می کنن . غول جان ! آدمها اونجا چقدر فرق می کنن ؟
غول جان . بدون ما سینما هم برو . ماتریکس هم برو . پپسی هم بخور . گذارت افتاد از روسیه تا رومانی راه زیادی هم نیست .

سروش ۵:۳۰ قبل‌ازظهر