دوشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۲
یادداشت های در یخچال
نگران نبود بر سر آدمها چه می آید . با شوخ چشمی نگاهش را تا می توانست به سمت راستش می چرخاند . جایی که مهمان نا خوانده ولی خوشایندش نشسته بود . کاغذ چسب دار صورتی رنگی بود که دو نقش قلب سخیف داشت.
بله بله . می دانم چه فکر می کنید. نقش قلب تبر خورده و اینها برای آدمها واقعا مبتذل است اما برای کاغذ های پشت چسب دار وضع فرق می کند . برای ما که از جنس حروفیم هر شکلی غنیمت است . باز به سمت کاغذ صورتی چرخید . می تونم وقتتون رو بگیرم .کاغذ صورتی از قرار خیلی بیشتر هیجان زده بود و بند رو حسابی آب داد...
کاغذ زرد آنقدر مشغول صورتی اش بود که یادش رفت برای آن دو نفری که روی کف آشپزخانه معلوم نبود دارند چه غلطی می کنند پیغام اخلاقی صادر کند .
سروش
۲:۴۱ بعدازظهر
|