مي خونمشون   
 آرشيو    
 


پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۱  

جایی در میانه راه
به تو می رسم .
جای بین رفتن رفته و ماندن مانده .
جایی که کلاغی در آسمان
منحنی های معنی داری رسم می کند
که تنها در کنار شکل ابر ها
قابل تعبیرند.
نمی دانم.
نمی دانستم هم از پیش.
جایی که ابر مرز بی مرزی
از تاریک و روشن ساخته
من کدام سویم و تو ...
...
جایی بین ماندن و رفتن
که مرزی بینشان هم نیست
به تو می رسم .
نمی دانم .
نمی دانستم هم از پیش
که تو می آیی و من می روم
یا من رفته وتو آمده ای .



پ.ن. این یک اتود آنلاین بود . گمان می کنم که گسترشش می دهم و بعد دوباره می نویسمش .

سروش ۹:۲۷ قبل‌ازظهر