مي خونمشون   
 آرشيو    
 


دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۱  

به نام سینما ...
دیشب تقریبا به محض رسیدنم از مسافرت نشستم به تماشای قیصر ... ببخشید ! گنگز آو نیو یورک به قول اونی که ایشون لینک داده . اونم به هزار امید و آرزو .
خوب البته شاید بدتون نیاد لئو رو در حال banging کامرون ببینید ولی چه عرض کنم . نه اینکه فیلم بدی بود ولی حتی بدترین های مارتین اسکورسیز ( یا به قولی هم سیزی) از این خلاق تر بود. پمداری بزرگی پروژه خود عمو مارتین رو هم گول زده . باز هم می گم . اصلا بد نبود . حتی خوب هم بود . فقط از عمو مارتین بیش تر از این می خواستیم . فیلم بر مبنای یک رمان نوشته نمی دونم کی کی ساخته شده و بزرگترین نکته اش ریشه یابی خشونتی هست که سمبل و هویت آمریکاست حتی امروزه . بازی ها / دکور/لباس و فیلمبرداری و حتی کارگردانی و روایت فیلم در حد کمال است ولی جای کمی مارتین اسکورسیزی خالیست.
امروز هم فیلم پسر را دیدم به کارگردانی دو برادر بلژیکی که اسمشون ژان لوک و نمی دونم چیچی بود .
از اون فیلم های ساده ای که تقریبا اتفاقی توش نمی افته و دوربین روی دست فیلمبرداره و نصف فیلم هم نمای درشت از پس کله بازیگر نقش اول فیلمه . از این گوش تا اون گوش. با همه اینها بد آیندم نبود . کمی کسل شدم ولی خوب ... اگه بگم بدم اومد بی انصافی کردم . راستی این فیلم توی لیست اولیه ام نبود توصیه زاون قوکاسیان در مجله فیلم باعث شد که به دیدنش تشویق بشم .

پ.ن. 1 آقای نمی دونم کی کی اسمش هربرت آزبری هست
پ.ن. 2 مجله فیلم رو پیدا نکردم تا از توش اسم دو تا داداش رو بنویسم . خودتان زحمتشو بکشید ممنون می شم .
پ.ن. 3 راستی توی اتوبوس در راه رفت وبرگشت بروجرد هم سه فیلم دیدم جزیل ..... مانی و ندا / شیفته و فوتبالیست ها ... عشاق علی پروین هم حالشون از بازیگریش به هم خورده گمونم چون صنار هم نفروخت

سروش ۷:۴۳ قبل‌ازظهر