سهشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۱
میگن این داستانی که می خوام برتون بگم واقعیت داره. برای این که خوب بشه قضیه رو لمس کرد بهتره که ما هم این طور فرض کنیم که واقعیت داره ...
جنگ جهانی دوم / جبهه روسیه / محاصره سن پترزبورگ ( یا لنین /خروشچف / استالین / سولژنتسین و یا هر کوفت دیگه ای گراد )
بوریس پاسترناک نویسنده روسی شهیر در زمان محاصره در شهر بود. رمانی که هرگز چاپ نشد رو تموم کرده بود .در روزهایی که هیچ کاری جز انتظار نداشت سیگار روی سیگار روشن می کرد از آن سیگار های پارتیزانی دست پیچ هم می کشید. ولی به جایی رسید که هنوز تنباکو داشت ولی دیگه کاغذ سیگاری براش باقی نمونده بود. نویسنده ها هم آدم هستن . پاسترناک هم آدم بود اون هم از نوع بد سیگاری مثل 99.9 % نویسنده های بزرگ . اون بین نویسنده بودن و آدم بودن ، آدم بودن رو انتخاب کرد ، رسالتش رو به عنوان هنر مند کنار گذاشت و تنباکو ها رو که خیلی هم زیاد بودن لای کاغذ های رمانش پیچید ... و تا آخرین صفحه اش را دود کرد.
میگن این داستان واقعیه . بهتره که ما هم اینجور فرض کنیم ...
سروش
۷:۱۱ قبلازظهر
|