مي خونمشون   
 آرشيو    
 


دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۱  

من و خواهرم یه شوخی داریم با هم . اینجوری که وقتی یکیمون میره حموم اون یکی میاد و چراغ حموم رو که از بیرون روشن می شه خاموش می کنه . اگه اونی که توی حمومه یادش باشه که اون یکی چراغ رو که از داخل روشن میشه روشن کرده باشه با صدای پیروزمندانه ای از اون داخل میگه : هه هه هه . و بر عکس اگه یادش نباشه توی تاریکی گیر میفته و باید کلی التماس کنه . ضمنا صدای خنده هم از بیرون حموم شنیده میشه .
حالا اینش مهم نیست و نکته اینه که ما فکر می کردیم این شوخی بین خودمونه . تا اینکه یه روز من توی حموم در تاریکی فوق الذکر گرفتار شدم و در حالی که داشتم با سر کف آلود التماس می کردم صدای خنده ظفر مندانه مامان رو از بیرون شنیدم . اینو برای خواهرم که تعریف کردم بهم گفت که اون هم وقتی یه بار خواسته با بابا این شوخی رو بکنه بابا از داخل حموم با صدای بلند خندیده : هه هه هه ...
می بینید تو رو خدا ...

سروش ۳:۱۷ بعدازظهر