مي خونمشون   
 آرشيو    
 


چهارشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۱  

خوداتون تصور کنین :

ساعت 6:15 صبح از مهر آباد پرواز داریم به سمت عثمانی. ساعت 6:10 توی سالن ترمینال نشسته ایم و من دارم می پرسم که غول جان چرا پس خبری از پرواز نیست ؟ اون هیچی نمی گه . حدس بزننین چرا ...
همتون اشتباه کردین
آقای غول جواب نمی ده چون دهنش پره . داره شیر و بیسکویت می خوره. جناب شازده هم از اون ته ( داره فری شاپ مهر آباد رو ورانداز می کنه ) با یه کتاب که برای اوغات فراغت در سفر خریده میآد . حدس بزنین چه کتابی .
همتون اشتباه کردین
کتاب پاسخ به تاریخ نوشته شاه مخلوع . داره میاد که به من بگه :jay پس چی شد. ( ایشون لطف دارن و به بنده می گن jay)
در همین لحظه یک آقای گنده ای با بی سیم و تشکیلات می آد و می گه شما با کیش ایر پرواز استانبول دارین؟
ما هم معصومانه سر به پاسخ مثبت تکان می دهیم که انگار آتش جناب بی سیم دار را بیشتر تند کرد. فریاد کشید : ما پرواز رو به خاطر شما معطل کردیم . معلوم هست دارین چه غلطی می کنین ؟؟؟؟؟

دردسرتون ندم . همه چی سر شیر و بیسکویت جناب غول خالی شد ولی واقعا ما داشتیم چه غلطی می کردیم که از پرواز داشتیم جا می موندیم ؟ ها جناب غول ؟

همتــــــــــــــــــــــــون اشتباه کردین !

سروش ۱۲:۴۱ بعدازظهر