چهارشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۱
ما کجا و اونا کجا ...
اين آقاي ايزوزاکي يک معمار بسيار معروف ژاپنيست که با هزار دوز و کلک کشوندنش ايران براي همايش معماري . از قضا ما هم به ياد دوران دانشجويي رفته بوديم که در حرکت هاي فرهنگي هنري مشارکت کنيم .از همون قضا عدل هم بايد ميفتاد روز اين آقاي محترم. البته بماند که از دست يک آقاي پکستاني به کافي شاپ موزه هنر هاي معاصر که محل برگزاري همايش معماري امروز براي دنياي نمي دونم چي چي هم بود .خلاصه . ..
از کارهاي اين آقاي معمار بسيار لذت برديم و باز هم اين نکته را به ياد آورديم که بابا ما کجا و اونا کجا . ولي ايشون بسيار زيبا انگليسي رو تکلم مي فرمودن و يک مترجمي هم که اتفاقا دکتراي سينما داشت فرمايشات ايشون رو به چنون فارسي سليس و دقيقي ترجمه مي کرد که انگار داريد به زبان ژاپني گوش ميکنيد به جاي زبان مادري . تازه ما با اين دانش مضحک انگليسيمون چند تا گاف سنگين از آقاي دکتر گرفتيم( البته اين به خاطر آشنايي من به لهجه ژاپني بوده احتمالا) . جاي حرف زدن از کارهاي ايشون که انصافا قابل بحث بودن اينجا نيست چون که حداقل يه دو تا عکس از کار ها بايد باشه . نه؟ ولي از همايش ميشه يه چيزايي گفت :
ما از تلويزيون مدار بسته واقع در کتابخانه همايش رو دنبال مي کرديم چون که مي تونيد حدس بزنيد چه بلبشو و جمعيتي بود (ما هم جزوش البته ) . اين آقاي فيلمبرداري که ما تصاوير رو از طريق دوربين ايشون مي ديديم دوربينش همه جا بود الا جايي که بايد باشه . يعني روي صورت آقاهه در هنگام فرمايشات و روي تصاور بر پرده در هنگام نمايش آثار .اما فيلمبردار در عوض علاقه وافري به ترکيب بندي هاي اکسپرسيونيستي چپ و چوله از پرده سالن به همراه دسته گل و دماغ آبدارچي و يا کلوز آپ از ( ببخشيد ) اسافل اعضاي مدعوين و حضار از خودشون نشون مي دادن.
در اين لحظه به ياد تکيه کلام گهر بار دوست عزبز و فرزانه ام آقاي پويا افتادم که مي فرمودن :
همه چيزمون بايد به هم بياد
سروش
۲:۴۹ بعدازظهر
|