مي خونمشون   
 آرشيو    
 


دوشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۱  


ببينيـــــــــــــــــــــن چي تو کامنت دوني پيدا کردم .
به اين ميگن کامنت ( قابل توجه اهالي مناقشه )


یازده کرانهء صبح

من تنهاییم را به هر یازده کرانهء صبح فریاد زدم
و پژواک را
گریان به انتظار نشستم

من آن هنگام که از بستر رویا به انبوهی ساحل راستی لنگر کشیدم
خود را به نه زنجیر
به نه قفل نگشوده
به عرشه بستم
تا آن آوازها را بشنوم که برمی آمد و برنمی آمد
و آن موج را که برمی خاست و برنمی خاست بخواهم
که مرا فرو دهد
و چنین به بادبان نیافراشته
هر یازده کرانهء صبح را درنوردیدم
و به هر کرانه
تنهاییم را
سرودی خواندم
و به بدرقهء آن پژواک که نیامد
باز
لنگر برکشیدم.

نادر ش. // 22/5/78

پ.ن. اعداد خيلي عجيبن . حتي من که هيچي ازشون سر در نمي آیم هم اينو مي تونم بفهمم

سروش ۲:۱۷ بعدازظهر