دوشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۱
ترم يک دانشگاه بوديم ...
داشتيم خودمون رو به هم معرفي مي کرديم . به حساب ديگه خيلي کار درست بوديم . آخه مي دونين ؟ ما مثل هنر معماري آزادي ها که اونور خيابون ساکن بودن با کلاس نبوديم و کلي طول مي کشيد که آداب معاشرت در خور و شان رو ياد بگيريم ( حالا در خور و شان کي مهم نيست)چه دردسرتون بدم ...داشتيم معرفي مي کرديم :
- سروش هستم (اين يکي رو اول مي نويسم که شرشو کم کنم وگر نه من هميشه خدا آخري بودم.)
- ايکس ( مذکر)
-ايگرگ ( مذکر)
- زد ( مذکر)
{ همينجا توضيح بدم که ما بر خلاف هم کيشان اونور خيابون که قبلا به اختصار شرح دادم اگه از 8 فرسخي يه دختري رد مي شديم يه هفته تب و لرز داشتيم . اينجوري نبگامون نکنين که حالا ... حالا هم همونجوريم }
- جواد هستم
يهو صداي همه قطع شد....
بهش گفتيم که اشکال نداره ما همه جواديم و اون تاکيد کرد که نه فقط خودش جواده . حالا از ما اصرار و از ايشون هم به يه نحو ديگه اي باز هم اصرار . به هيچ وجه من الوجوه راضي نشد که ما هم جواديم . ولي خودمون که مي دونستيم (سيستم گاليله و اينا )
به قول شيخ اجل سعدي عليه الرحمه اين نکته از بهر آن گفتم که :
بابا به پير به پيغمبر ما جواد مونديم . (ميگم که اين جواد هم اينقدر تکرار شده که جواد شده اصلا . مثل هتل کاليفرنيا ). حالا گيرم که دوستاني هنوز به ما لطف دارن و براي ما مطالبي در شان وبلاگمون مي فرستن که خداي نکرده ازهمسويي مطالب خارج نشه . البته خواننده تيز هوش لابد حدس زده است که اين دوستان از همان آنور خياباني ها بوده و هستند.
خانم ها و آقايان
از کامنت دوني وبلاگ بنده :
بيا سروش جان!
چند تا مطلب باب دندون وبلاگت پيدا کردم که روزای ديگه بذاری اونجا:
۱- کوچولو اون شب که زياد چايی خوردی؛ بارون اومد.
۲- آخرين نگاه نو اولين غم من است.
۳- شوشه خالی آوردی؟
۴- سه جفت پاريزين ۱۰۰ تومن!
۵- عمه بابايم کجاست؟
از مجموعه شخصي اختاپوس (اميدوارم جوراب پاريزين رو فقط براي کلکسيون نگه داشته باشه و خودش نپوشه )
سروش
۱۲:۵۸ قبلازظهر
|