یکشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۱
يک حکايت بودايي
روايت شده که دو مريد بودايي که روزانه ساعات زيادي را به مراقبه نزد مرشدشان مي پرداختند در ساعات استراحت که به قدم زدن مشفول بودند
هوس چپق کشيدن مي کنند و تصميم مي گيرند که جداگانه از مرشد براي چپق کشيدن در ساعات مراقبه کسب اجازه کنند.
روز بعد سالک اول براي پياده روي به باغ مي آيد و ديگري را در حال چپق کشيدن مي يابد. حيرت زده مي پرسد که چرا مرشد به ديگري اجازه چپق کشيدن داده ولي به او نداده است .
ديگري مي پرسد :" مگر تو چه پرسيدي ؟"
اولي مي گويد:"پرسيدم که آيا مي توانم در هنگام مراقبه چپق بکشم ؟و مرشد پاسخ منفي داد.مگر تو چه پرسيدي؟"
ديگري مي گويد:" من پرسيدم که آيا مي توانم درهنگام چپق کشيدن مراقبه کنم ؟ و مرشد پاسخ مثبت داد."
سروش
۱۰:۲۵ قبلازظهر
|