دوشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۱
کتــــــــــــــــــــــــا ب شـــــــــــــــــــــــنبالاخره شروع شد ولي به اين زودي هم تمام نميشه
خوب ديگه وقتشه که کتاب شن رو شروع کنم .اون اولا يه چيزايي گفتم راجع به اينکه چيکار مي خوام بکنم . اما باز از اول و کامل تر مي گم .
بورخس يه داستان داره به اسم کتاب شن . کتاب شن کتابيه که راوي داستان اونو از يه دلال کتاب در ازاي يک کتاب ديگه مي گيره . اين کتاب نه چندان قطور داراي صفحه هاي بسيار نازکيه که به ادعاي دلال کتاب تعدادشون غير قابل شمارشه . يعني اين کتاب بي نهايت صفحه داره . و اون هم يعني اين که تمام مکتوبات بشر از گذشته تا آينده توي اين کتاب هست. همونجوري که مي شه حدس زد و خود راوي هم به آن اعتراف مي کنه اين کتاب جز بدبختي چيزي به همراه نمي آره .تمام روز هاي راوي به ورق زدن اين کتاب مي گذره در جستجوي بزرگ ترين رازهاي جهان (که مطمئنا توي کتابي که بي نهايت صفحه داره يه جايي نوشته شده ) مي گذره و هيچوقت هم نمي تونه يه صفحه رو دوباره ببينه . هر صفحه بعد از ورق زدن مثل يک دانه شن در بيابان ناپديد ميشه .به هر حال راوي بر نفسش غلبه مي کنه و کتاب رو توي يه کتابخونه عمومي در قفسه اي که نمي دونه کجاس ميگذاره و از اون روز تا حالا داره افسوس اين کارو مي خوره .
اين داستان رو مي تونيد در کتاب کتابخانه بابل و 24 داستان ديگر که نمي دونم سال نشرش و انتشاراتش چيه پيدا کنيد.
خوب . ربط اين داستان به وبلاگ بنده با مزه ترين (و شايد بي مزه ترين ) بخش ماجرا باشه . کاري که مي خوام بکنم اينه که يه کتاب شن درست کنم .
وسوسه اين که نوشته هام رو چاپ کنم خيلي وقت بود که توي سرم بود اما شايد به دليل مزخزف بودنشون يا شايد هم به دليل کمبود امکانات ! هيچوقت عملي نشد. بعد از خوندن اين داستان ايده اي به ذهنم رسيد : اينکه يه تعدادي از شعر هام رو که معمولا و خوشبختانه خيلي کوتاهن رو جوري چاپ کنم که امکان بازخور ( فيد بک !!!)گرفتن از اونها باشه . به اين شکل که از خواننده ها بخوام که تداعي آزادشون رو نسبت به هر کدوم از شعر ها يا به کل مجموعه در هر قالبي که دلش مي خواد (يک شعر ديگه ، نظر ، خاطره ، نقاشي ، موسيقي حتي بد و بيراه ) دوباره به دست من برسونه . من از اونها يه تعدادي رو به مجموعه اضافه کنم و دوباره چاپ کنم ( از همينجا غير عملي بودن ايده خودشو به رخ مي کشه ). چند بار که اين رفت و برگشت تکرار بشه ، نتيجه يه کتابه که يک نويستده نداره بلکه صدها يا هزار ها ... يه جيزي شبيه کتاب شن . يه مدل کوچک از روي آن .
خوب اين هم عملي نبود .
اما توي وبلاگ ...شايد اينجا فرق کنه . اين چيزي بود که بعد از شناختن پديده اي به نام وبلاگ به ذهنم رسيد.
حالا با يه چيزي خدود 70 شعر کوتاه شروع مي کنم . هفته اي يکي يا دو تا با تيتر کتاب شن . در باقي ايام هم يک وبلاگ معمولي که مذبوحانه سعي مي کنم با مزه باشه .
اگر دلتون خواست يا براتون جالب بود هر کدوم از اين شعر ها رو به يک دانه شن از کتاب شن مهمان کنيد. زياد هم به خودتان سختي ندهيد. اما يادتون باشه . اصلا مهم نيست که اهل شعر هستيد يا نه . مهم نيست که از نظر خودتون يا ديگران اين کاره ! هستيد يا نه . مهم اون چيزيه که در بخش نظرات براي من ميگذاريد . اگر هم خيلي خوشبخت باشم شايد چند تايي نقاشي و تصوير سازي هم نصيبم بشه که مي تونيد اونها رو برام ميل بکنيد.هر از چند وقت مثلا هفته اي يک بار از ميان کامنت ها يه تعدادي رو توي متن اصلي ميگذارم تا راحت تر و يکجا خوانده بشن .
اميدوارم :
1 - دقيق توضيح داده باشم
2 - بتونم کاري رو که مي خوام اينجا انجام بدم.
3- خودم و وبلاگم مايه خنده نشيم !!!!
soroosh_t@hotmail.comهم آدرس اي ميل منه
سروش
۹:۵۳ قبلازظهر
|