مي خونمشون   
 آرشيو    
 


شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۱  

رجــــــــــــــــــــــ‍ز


آنگاه که خورشيد کوير
از آخرين روشني افق مي گذرد
و تاريکيش جا گزين ميشود
لختي درنگ مي کنيم تا بياساييم.
نغمه هاي عشق را سهيم مي شويم
و داستان هاي بد فرجام.

ستاره هاي شبانگاه
روح آسمانند.
آنان راهمان مي نماياند
تا ديگرروز
باز بيابيم يکديگر را.

وقتي شاعري نغمه مي سرايد
و همگان مسحور صدايش هستند
ما زمان را چون يک تن ميگذرانيم
بر ارابه خورشيد .
ضرباهنگ يک مديحه .

ستاره هاي شبانگاه
روح آسمانند.
آنان راهمان مي نماياند
تا ديگرروز
باز بيابيم يکديگر را.

آنگاه که سحر فرا رسيده باشد
تمام روز را
ترانه بخوان.

چون تني واحد گام بر ميداريم
بار را بر دوش در راه.
ستاره هاي شبانگاه
روح آسمانند.
هر شب بر فراز آسمان
مي تابند...




آلبوم رجز گروه camel

سروش ۱:۲۹ بعدازظهر