پنجشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۱
- از خودم دور شده ام . هر روز که توي آينه مي خوام خودمو ببينم ، تصوير کلي دور تراز آينه شده . گمونم خيلي زود تبديل به يک نقطه بشه . اگه رفت و ديگه نديدمش چي؟؟؟
شايد برم توي آينه دنبالش ...
- ميگن اورفه ، شاعر يوناني (البته باستان) در جستجوي معشوقه ي مرده اش از آينه گذشت و به سرزمين مرگ رفت تا از خداي مرگ بخواد که اونو برگردونه . توي راهش هم از آب هاي تاريکي گذشت.آليس هم بعد از اينکه از سرزمين عجايب برميگرده ، طي اتفاقات ديگه اي از آينه رد ميشه و به دنياي آونور آينه ميره .
- اين داستانا خياله آدمو راحت ميکنه يه جورايي . نفس راحتي ميکشم از اينکه مي فهمم اگه تصويرم رفت و پيداش نشد خودم مي تونم برم دنبالش . آره ! از آينه رد ميشم . حالا مي بيني ...
- کاري نداره . بايد بري جلوي آينه . خيلي خيلي نزديک . اونقدر که دماعت بچسبه به آينه. بعد دستتو آروم آروم به آينه نزديک ميکني . انقدر آروم که انگار ميخواي خجالتي ترين دختر دنيا رو لمس کني .انگششتت که با آينه مماس شد ميبيني که صفحه آينه مثل جيوه ، مايعه ولي دستتو خيس نمي کنه . حالا دستتو فرو کن توي آينه . بذار که اول دستت رد شه . آخه اونور يه کم سرده . بذار اول دستت به سرماي انور عادت کنه . بعد آروم آروم صورتتو با چشماي بسته رد ...
شلپ شلپ
- ا ا ا ، راست راستي رفت . بابا من داشتم شوخي ميکردم . رد شدن از آينه خصوصيت اساطيري داره.
صدا از اونور آينه جواب داد:
- آره ميدونم . من هميشه آدم زود باوري بودم . ولي هر وقت چيزي رو باور کردم ، واقعا باور کردم . اين هميشه هم خيلي بد نيست .
سروش
۱:۴۱ بعدازظهر
|