مي خونمشون   
 آرشيو    
 


جمعه، مهر ۰۵، ۱۳۸۱  

کتاب شن

2

نيمه شب
بر قايقي شكسته
كه تا به حال صدهزار بار غرقش كرده بود،
باز مي آيد مردي عبوس و صبور.
چيز غريبي نيست برايش مرگ
كه صد هزار سال
روي لغزنده ترين ديوارها
صادقانه رقصيده است .
برگردش هاله اي بي رنگ
چون قديسي فرتوت و مرتدش مي نماياند.
مي آيد تا بر ساحل آشنايي
كه بوي نقره مي دهد از ماه
بخوابد....
...فردا صبح
مشت ، مشت
شن هاي ولرم ساحل را به دريا خواهد ريخت
و پس از آن خود را
در جاي دنج و مطلوبي
از هيچ رطوبت خواهدآويخت...

شب شور است
و آسمان چون تكه هاي ترك خورده كويري خشك،
به پايين مي ريزد.

سروش ۱۱:۲۴ قبل‌ازظهر